Skip to main content
#6 2012
2 min read

The ICORN-relay – Sedigheh Vasmaghi

خانم صدیقۀ وسمقی، نویسنده، شاعر و استاد دانشگاه در حقوق اسلامی ازماه آوریل 2012 به عنوان نویسندۀ میهمان شهر آزاد در اوپسالا در سوئد به سر می برد. او به عنوان یک اصلاح طلب خواستار اصلاح نظام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 2009 از افراد شاخص جنبش اعتراضی سبز مردم بود و با اشعار و نوشته های خود جنبش را حمایت می کرد. از این جهت وی مورد تهدید نیروهای امنیتی قرار گرفته، با توجه به حکم بازداشت صادر شده علیه او و با توجه به دعوت دانشگاه گوتینگن به آلمان رفت و پیش از آمدن به سوئد به مدت یکسال در آنجا به تدریس حقوق اسلامی اشتغال داشت.

Credits Text: Sedigheh Vasmaghi September 27 2012

دیده ام من که ماه می روید

دیده آیا کسی که چوبه ی دار،

چوبه ی خشک دار گردد سبز؟

دیده ام من قسم بر آن سر سبز

چوبه ها چون چنار گردد سبز

دیده آیا کسی که در شب تار

سبز گردد ز چوبه ی داری،

آفتابی، ستاره ای، ماهی؟

دیده ام من قسم به او، آری!

دیده ام من که ماه می روید

آفتاب و ستاره می روید

هر کجا ریخت خون پاک شهید،

لاله از سنگ خاره می روید

دیده ام من که دیو می شکند

مثل یک شیشه ی ترک خورده

زیر پای سکوت می ریزد

دیو بی رحم، زرد و پژمرده

دیده ام من بنفشه می روید

در دل برف، در دل سرما

یعنی ای دوستان سبز اندیش!

شد بهاران ز گرد ره پیدا

…………………………………………………………………………………………

آیا اینهمه آزادی برای من بس نیست ؟

سکوت یا تبعید یا زندان !

من آزادم

آزادم که یکی را انتخاب کنم

آیا اینهمه آزادی برای من بس نیست ؟!

انگار به آزادی حریص شده ام !

انگار گذر عمر

مرا حریص کرده است !

اکنون من مانده ام که کدام را انتخاب کنم

آیا کدامیک

مرا به آرزوهایم می رساند ؟

آی آرزوهای من کجا هستید؟

آی آرزوهای من چه هستید ،

که دیوارهای سیاه سکوت

صخره های سخت و بلند تبعید

و میله های آهنین زندان ،

میان من وشما قد کشیده اند !

اما من از این فاصله ها

عبور خواهم کرد

با همتی بلند تر از دیوارها

با اراده ای سخت تر از صخره ها

و با شجاعتی

که میله های زندان را

به تعظیم وا می دارد

آری

من از این فاصله ها عبور خواهم کرد

وقتی که واژه های دفن شده در من

لحظه لحظه سبز می شوند ،

من چگونه سکوت کنم ؟

واژه ها را هر کجا که بکاری

سبز می شوند

در تن دیوارهای سکوت

در دل صخره های تبعید

در حجم میله های زندان

حتا

در جمجمه زندانبان

و سنگ سینه بازجوها !

من برای رسیدن به آرزوهایم

از تمام فاصله ها عبور خواهم کرد

من تمام فاصله ها را

سبز خواهم کرد

من آرزوهای خود را خوب می شناسم

آنها

ارزش اینهمه فداکاری را دارند

…………………………………………………………………………………………

وقتی ستاره ها می میرند

وقتی ستاره ها می میرند

زمان بر آمدن آفتاب نزدیک است !

بوی صبح را می شنوم

بوی زندگی

مثل بوی نان داغ

صدای پای صبح را می شنوم

صدای گنجشک ها

صدای بال چلچله ها

مگر مدار زمین تغییر کرده است

که امشب

ستاره ها

این همه زود مردند؟!

شب پرستان هنوز

در کوچه های شب

پرسه می زنند

آنها نمی دانند

چقدر دیر شده است!

آنها نمی دانند

وقتی ستاره ها می میرند ،

زمان بر آمدن آفتاب نزدیک است!

Like what you read?

Take action for freedom of expression and donate to PEN/Opp. Our work depends upon funding and donors. Every contribution, big or small, is valuable for us.

Donate on Patreon
More ways to get involved

Search