Skip to main content
#3 2011
2 min read

سپیده جدیری

اکنون حیطه حمایت از نویسندگان (The Sanctuary Relay)، مرزهای اسکاندیناوی را درنوردیده و به ایتالیا نیز گسترش یافته است؛ جایی که شاعر، مترجم و روزنامه نگار ایرانی، سپیده جدیری می تواند آزادانه فعالیت های ادبی اش را پی بگیرد. در اینجا اخرین سروده وی که زیر عنوان ًسرزمین خویش را ترک کردنً را چاپ میکنیم.

Credits متن:سپیده جدیری December 14 2011

چاک

شاید فقط زندگی‌ِ من بود

که این گونه گیج

بر چشم‌های قرمزتان نشست

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

شاید فقط حواسِ سیاهم بود

مثلِ کسی

که پشتِ در افسوس می‌خورَد.

از بقیع تا خاوران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

آوازهای کوچکِ جان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

اسمِ شیکِ تهران را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

من پُشتِ هم جیغ می‌کِشم

من پُشتِ هم گوش‌های تو را

می‌گیرم وَ جیغ می‌کِشم...

دنیا گناهِ من است ای لکّه‌های بی‌هدف!

دنیا گناهِ من است ای خنده‌های بی‌شمار!

دنیا گناهِ من است و

من

جیغ.

گناه‌های خندان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

دوازده است آنچه را که می‌شماریم دوازده است

آرایشِ ظالمانه‌ی صورتِ من می‌تواند بخندد به زمین: دوازده است!

و از شکافی که بر تن فِشانم ببارد هزار شکوفه‌زار.

چاه‌های خفته! بگذرید بگذرید از سَرَم؛ دوازده است!

ای روشناییِ تنِ من بگذر!

ای قندیل‌های بَسته!

ای شکستگی‌های سَرَم!

تکرارتان برای من

تکرارِ طوافِ زمین است

که خورشید به خورشید بلندتر می‌شود

و «هوا

که هَوی دارد مرا

بخورد!»

ای مصر!

ای زنانه‌ترین روز!

صورتت را که لُخت می‌کُنی

هرگز

هرگز

چشم‌های مرا

سیاه نخواهد کرد!

و نور

در تمامِ "تَرین‌"ها

فرو رفته است...

بِیت، خون و نان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

رَنگینَکی که پُختیم، رنگین‌تر از خون‌مان بود

و عشق

درست وقتی بالای سَرَم نشست

افتاد و

شکست!

گورِ پدرسوخته‌ی پدرم!

«که هر چه دارم از اوست!»

گورهای نیمه‌جان را با خود بِبَرَم بزنم به چاک!

و آنچه از همه چیز باقی مانده‌ست

و آنچه از همه چیز باقی مانده‌ست

و آنچه از همه چیز باقی مانده‌ست

ای روشناییِ تنِ من!

و آسمانی که می‌چرخد می‌چرخد تا سیاه بماند

مثلِ روزهایی که از سَرَم نمی‌گذرند

و آب‌هایی که با فشار با فشار

بی‌آب‌ترین آب‌های جهان‌اند

مثلِ من

که زن نیستم اصلاً

که رنگ نیستم اصلاً

که جان نیستم اصلاً

فقط صورتی

که می‌گذارد

و می‌رود.

Like what you read?

Take action for freedom of expression and donate to PEN/Opp. Our work depends upon funding and donors. Every contribution, big or small, is valuable for us.

Donate on Patreon
More ways to get involved

Search