مجرمین بالقوه
سرکوب در شکل روزمره اش به چه صورتی عمل می کند؟ از چه قوانین و مقرراتی برای سرکوب مردم استفاده می شود؟ چگونه با ایجاد ترس و رعب؛ مردم را وامی دارند تا نگهبان خود باشند؟ در ایران امروز؛ نشان دادن موی سر بر ای یک زن جرم است. حتی آنهایی که معتقدند این قوانین پوچ و بی معنی است؛ به دفعات توسط نیروهای امنیتی؛ مواخذه و محاکمه می شوند. در اینجا گزارشی از جرائم کوچک و سرکوب روزمره؛ به روایت یک روزنامه نگار ایرانی که خواسته نامش فاش نشود؛ ارائه می شود.
آنتنهای ماهوارهای روی پشت بامها با سریالهای رنگ و وارنگی که مجری شبکهی دولتی اعلام می کند برای تهاجم فرهنگی ساخته شدهاند، مدلهای مو و آرایشهای گاه عجیب و غریب و آرایشگاههای مملو از جمعیت و گشتهای ارشاد در خیابان با زنهای چادر مشکی و مردهای تسبیح به دست که حافظ استانداردهای حجاب و عفاف هستند، خریدن الکلهای دست ساز در پلاستیکهای سیاه[1]، مهمانیهای ریز و درشتی که زیر سایهی جامعهی اسلامزده برگزار میشود و بسیاری چیزهای دیگر تناقضاتی هستند که ساکنانِ ایران به زندگی کردن در میان آنها خو گرفتهاند. سایهی تناقضاتی که شاید آدمهای دیگر را با اضطرابهای غیر قابل تحملی روبرو کند.
زن دستم را میکشد تا از ون پیاده شوم، شیشههای ون تیره است برای همین باقیماندهی عصرگاهی نور خورشید چشمم را میزند.
«رئیس مرکز امور زنان و خانواده ریاستجمهوری گفت ممکن است در اجرای طرح حجاب و عفاف از «زور» و «گشت ارشاد»[2] استفاده شود.»[3]
از خانه که بیرون میآمدم، چند بار خودم را در آینه محک زدم. موهای کوتاهم از زیر روسری بیرون میآمد و آستین مانتو کمی کوتاه بود. غیر از این مشکلی نداشتم. شال رنگ به رنگم را جلو کشیده بودم اما دیر شده بود. آنها صدایم میکردند.داد و فریادهایم نتیجه نداد.
«عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در توضیح محدوده اختیارات گشت ارشاد در برخورد با بدحجابی بر طبق گزارش ارسالی از جانب سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی تاکید کرد: بر طبق این گزارش حوزه اختیار نیروهای گشت ارشاد برای مبارزه با بدحجابی تنها برخورد و تذکر به افرادی است که نوع پوشش آنها حاکی از نوع مدلهای مانکن گونه و ارائه الگوی خاصی از لباس بر خلاف ارزشهای ما است و برخورد با مواردی که پوشش حجاب را به درستی رعایت نکردهاند در حوزه اختیارات تعریف شده گشت ارشاد نیست.»[4]
حدود سی نفری هستیم، از جاهای مختلف شهر. نشسته ایم در یک سالن زیرزمینیِ نه چندان بزرگ، با چراغهای مهتابی و نیمکتهای زنگ زده. دو اتاق در انتهای سالن هست و یک میز کار وسط سالن با چند صندلی. زنها چادرهایشان را برداشتهاند و چایی در دست دور همان میز دارند حرف میزنند و میخندند. ما هم کمکم شروع میکنیم به حرف زدن. من از کسانی که با آنها در یک ماشین بودم جدا نشستهام. نفرِ دستِ راستیِ من خانمی سی و چهار ساله است، کارشناس ارشد روانشناسی است و بسیار خونسرد. آن طرفتر اما تعدادی دختر چهارده و پانزده ساله داریم که گریه میکنند و ترسیدهاند. بقیه با هم حرف میزنند. بیشتر از این شاکی هستند که وقتشان تلف شده، به دخترهای گریان دلداری میدهند که چیزی نیست و تا یکی دو ساعت دیگر آزاد خواهیم شد. هر از گاهی زنهای پلیس فریاد میکشند که ساکت باشیم و منتظر بمانیم تا «حاجآقا» بیاید.
«طبق آمار منتشر شده از سوی نیروی انتظامی در یک ماههی اول تابستان، 78.9 درصد افرادی که به خاطر نداشتن پوشش اسلامی دستگیر شده اند، زیر 15 سال دارند. گروه های سنی 16 تا 20 سال 9.5 درصد، 21 تا 25 ساله ها حدود 5 درصد و سنین بین 26 تا 30 سال حدود 8 درصد دستگیرشدگان را تشکیل می داده اند.[5]»
حاج آقا نمیآید، در عوض دو مرد پلیس با سه زن میآیند و ما را از زنهایی که ما را در خیابان دستگیر کردهاند، تحویل میگیرند. یکی از اتاقهای انتهای سالن میشود محل عکاسی و پرونده سازی. باید به نوبت برویم داخل اتاق. من میخواستم بروم سینما و نخواهم رسید برای همین عجله ندارم. خانم دستِ چپیِ من، دختری است بیست و دو ساله، با موهای رنگ کرده و آرایش غلیظ، می خندد و میگوید که بارِ سوم است که دستگیر شده، میگوید « گور پدرشون، دوست دارم اینجوری بیام توی خیابون» چند روز دیگر مراسم ازدواجش است و میگوید که حسابی درگیر است. از او میپرسم که آیا حق طلاق و شرایط دیگر عقد را برای خودش گرفته یا نه؟ چیزی نمیداند، برای همین شروع میکنم برایش توضیح دادن که این شرایط چقدر مهم هستند و اگر الآن آنها را نگیرد در آینده ممکن است حسابی دردسر شود. بحث ما برای دیگران هم جالب است. یکی از زنهای پلیس هم متوجه بحثِ ما شده، بعد از مدتی جلو میآید و میگوید که او هم در شرف ازدواج است، از من میپرسد که آیا وکیل هستم؟ میگویم که نیستم، اما به خاطر فعالیت در جنبش زنان اینها را میدانم، وارد بحث میشود و سوال میکند. چند دقیقه بعد او هم یکی از ما شده که داریم دورِ هم راجع به وضعیت حقوقیِ زنان در ازدواج بحث میکنیم.
یکی از خانمها گریه میکند و با صدای بلند فریاد میزند که بچهی شیرخوارهاش را از او جدا کردهاند و بچه حالا حتما گرسنه است.زنِ پلیس هم سر او فریاد میکشد که «میخواستی با این وضع نیایی توی خیابان»،درگیری لفظی بالا میگیرد و نهایتا یکی از مردانِ پلیس، با چهرهای خشمگین همه را با فریاد ساکت میکند و تهدید می کند که اگر بینظمی درست کنیم، باید شب را در بازداشت بمانیم. همه ساکت میشوند، زن همچنان گریه میکند.زنها دورش جمع میشوند و سعی میکنند آرامش کنند.
«افسر پلیس زن همسن و سال همان هایی است که داخل ون هستند؛ به نظر می آید بیست و پنج شاید هم کمی بیشتر. می گوید: ما کلاس های مختلف و آموزش های زیادی دیده ایم که آموزش های دفاع شخصی و حفاظت از خودمان یکی از آنها است. این که حواسمان باشد اگر چیزی تعارفمان کردند نخوریم و...»[6]
دختری از گوشهی دیگر سالن به سمتم میآید، اخمهایش را در هم کشیده است، ناخنهایش را می جود و چشمهایش مرتب میچرخد، مدتی بدون اینکه وارد صحبت شود، نگاهمان میکند، بعد آهسته به من میگوید:« تو از قانون سر در میاری؟» جواب میدهم که نه خیلی تخصصی ولی چیزهایی میدانم. تعریف میکند که او را به خاطر حجاب متوقف کردهاند ولی با دوست پسرش بوده، بعد از آنها در مورد رابطهشان سوال کردهاند و پسر در یک فرصت فرار کرده، میگوید خوشحال است که دوست پسرش فرار کرده، چون شنیده که پسرها را کتک میزنند ولی حالا نگران است که به خانوادهاش خبر بدهند و از همه مهمتر نگران است که بخواهند از او تست باکرگی بگیرند. به او اطمینان میدهم که چون او را با دوست پسرش زیر یک سقف نگرفته اند، از "تست بکارت"خبری نیست ولی به خانوادهاش خبر خواهند داد. اگر دختر مجردی را زیر سقف (خانه، ماشین و هرجایی که سقف محسوب شود) با مرد نامحرمی تنها بگیرند، او را به پزشک قانونی می فرستند تا از او تست بکارت بگیرند و او نباید نگران باشدو نباید هم اقرارکند که با پسر رابطه داشته است.
در همایشی آماری، یکی از اعضا هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی تهران اعلام کرد که 80 در صد دختران دبیرستانی در ایران دوست پسر دارند. این خبر را که پارسینه، یکی از سایت های اصول گرا درایران اعلام می کرد، به نقل از این استاد دانشگاه، محمود گلزاری، اظهار داشت: "در ایران 80درصد دختران دبیرستانی با یک پسر دوست هستند و حتی ممکن است ارتباط جنسی هم داشته باشند که خانوادهها و مسئولین مدارس از این موضوع بی اطلاع هستند."»[7]
بالاخره نوبتم میشود، زنان پلیس خسته به نظر میآیند، با هم حرف میزنند و جالب اینکه در مورد یکی از سریالهای ماهوارهای حرف میزنند، یکی از آنها دارد قسمت آخر سریال را برای دیگران تعریف میکند. دیگر فقط من ماندهام و آنها. صدایم میزنند که بروم داخل اتاق. میگویند که باید بایستم کنار دیوار. تابلویی به دستم میدهند که روی آن نوشته «جرم: بدحجابی» و پایینتر، تاریخ روز و محل دستگیری را نوشته. تابلو را دستم میگیرم و می ایستم. مرد کمی نگاهم میکند و میگوید: «مشکلت چی بوده که گرفتنت؟» می گویم که کسی توضیحی به من نداده، قرار بود داخل ون که سوار شدم توضیح بدهند که یک راست مرا به اینجا آوردند. مرد کمی نگاهم میکند و در کمال تعجب من میگوید:« آستینهات رو یک کمی بزن بالاتر، شالت رو هم بکش عقبتر که موهات بیشتر پیدا باشه، اینجوری که هستی معلوم نمیشه برای چی گرفتنت» اعتراض میکنم که« ولی من همین شکلی بودم که دستگیر شدم».جواب مرد قانع کننده است:« می خوای کارت تموم شه از اینجا بری بیرون یا نه؟» حدود چهار ساعتی است که آنجا هستم، خسته شدم و فقط جواب میدهم که «خداییش خودتون هم نمی فهمید دارید چکار میکنید».
بعد باید فرمی پر کنم که اطلاعات شخصی، شماره تلفن، آدرس منزل و دلیل دستگیری را میخواهد، در فرم پرسیده شده که آیا در خانه اینترنت، کامپیوتر و ماهواره داریم یا نه؟ مینویسم که ماهواره نداریم، مرد با نگاهی تمسخرآمیز نگاهم میکند و میگوید:« تو گفتی و من هم باور کردم» اما اصراری ندارد که حقیقت را بشنود.در آخر تهدید میشوم که اگر بارِ دیگر دستگیر شوم باید زندان بروم و جریمه بپردازم و اینکه نباید با بدحجابی، امنیت جامعه را به خطر بیندازم. یاد دختری میافتم که برای بار سوم دستگیر شده بود و خندهام میگیرد.
بیرون که میآیم زنِ پلیس میگوید زنگ بزنم خانوادهام برایم لباس مناسب بیاورند، که مرد میگوید :« ولش کن بره، لباسش خوبه».
زنِ پلیسی که با او در مورد ازدواج و قوانینش حرف زده بودم میگوید:«ممنون بابت اطلاعات خوبی که بهم دادی» میخندم و میگویم:« میدونی همکارانت، من و دوستانم رو بابت دادن همین اطلاعات به زنها دستگیر میکنند.»
از در که بیرون میآیم هوا تاریک شده، به کافهای میروم که پاتوق دوستانم است. همه جمع هستند و نگران من! داستانم را با آب و تاب تعریف میکنم و همه میخندند و مسخره میکنند. روسریهایمان اغلب از سرمان افتاده است، موقع خداحافظی با هم دست و روبوسی میکنیم و برای شب جایی قرار میگذاریم که دور هم جمع شویم و برای حسنِ ختامِ یک روز پر دردسر پیکی بزنیم.
ما مجرمین بالقوهای هستیم که هر ساعت از زندگیمان مطابق قوانین کشور، جرم محسوب میشود.ارتباطاتمان، تفریحاتمان، لباسمان... اما یاد گرفتیم که زیرِ بارِ این فشار زندگی کنیم، به آن بخندیم و راههایی برای مقاومت و ادامه دادن پیدا کنیم. اما گاهی از خودمان میپرسیم: آیا تحمل این همه اضطراب و دردسر برای داشتنِ آنچه در اغلب نقاط دنیا عادی محسوب میشود، منصفانه است؟
[1] نوشیدن، نگهداری و تولید مشروبات الکلی در قوانین جمهوری اسلامی جرم است و مجازات آن برای نگهداری جریمهی نقدی و برای نوشیدن شلاق و زندان است.
[2] طرح ارتقای امنیت اجتماعی» برنامه اجرایی نیروی انتظامی است که در راستای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی تحت عنوان«طرح جامع عفاف» اجرا شد.پس از تصویب «طرح جامع عفاف» و تایید آن توسط سید علی خامنهای، محمود احمدی نژاد (که بعنوان رییس جمهور، رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز به شمار میرود) «طرح جامع عفاف» را به نیروی انتظامی ابلاغ کرد. نیروی انتظامی برنامه اجرایی خود پیرامون عملی کردن«طرح جاَمع عفاف» را پس از چند جلسه هماهنگی با محمود احمدی نژاد با عنوان «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» آغاز کرد. با توجه به آنکه طرح در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب گردیده بود، در کنار دولت قوه قضائیه، سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، نیروی مقاومت بسیج و... نیز همکاری داشتند. مراحل نخستین طرح بیشتر بر پوشش زنان تمرکز داشت و در مراحل بعدی ابتدا جمع آوری معتادان و سپس جمع آوری اراذل و اوباش، بازرسی از کارگاهها و فروشگاههای لباس و ارایشگاههای مردانه، عکاسیها و.. نیز در دستور کار نیروی انتظامی قرار گرفت. اجرای این طرح واکنشهای فراوانی به همراه داشتهاست و در بسیاری موارد با مقاومت شهروندان روبه رو گردیدهاست.