به خانهات برگرد
قصهای کوتاه دربارۀ زن ایرانی، وقتی قلم به دست میگیرد
فرشته احمدي
روزی روزگاری اوايل قرن بیستم در کشوری که نامش را از شانس بدش همواره با مسائل سیاسی و سوقالجیشی به یاد میآوردند، مردانی بزرگ تصمیم گرفتند در زمینۀ شعر و شاعری و داستاننویسی، در راهی قدم بگذارند که در اروپا حدود صد سال پیش هموار شده بود. هدف این مردان اگر هم اسلوبها و سبک و سیاقهای هنرمندانه بود، در پس هدف مهمترشان یعنی تجددخواهی و یافتن راهی برای آگاهی تودۀ مردم، پنهان شد. در ادبیاتِ این دوره سادهنویسی باب شد و پرداختن به مسائل روز، عدالتخواهی، اوضاع و احوال زنان، علم و دانش و هر چه که باعث میشد جامعه در مسیری روشنتر گام بردارد، محتوای نوشتههای آن روزگاران را فراهم کرد. در این میان حضورِ صدا و نامی زنانه ضروری به نظر میرسید. پس دختر یکی از همان مردان بزرگ، شاعری بزرگ شد و در مورد همان چیزها شعر نوشت، با همان سبک و همان شیوه. مردان بزرگ حمایتش کردند و از آن موقع تا کنون با وجود تغییرات مهم در ایدئولوژیهای حاکم بر جامعه، ادیبی مورد تایید همگان است. بچهها در مدرسه شعرهایش را از بر میخوانند، جایزههایی به نام او برپاست و حتی در هر شهری، کوچه و خیابانی را به نامش کردهاند. از همۀ اینها مهمتر، نقاشی چهرهاش تنها شمایل زنانه است که در کتب درسی، بیلبوردهای شهری و بروشورهای رسمی منتشر میشود، چرا؟!پاسخش ساده است؛ او در مورد همان چیزهایی مینوشت که مردان، مجوزش را صادر کرده بودند و نه هرگز در مورد خودش یا در مورد بیماریای به نام زن بودگی.
چند سال بعد در همان کشور که هنوز هم نامش به سیاست و جنگ و رفت و آمدِ قشون آغشته بود، زنی دیگر متولد شد. زمانی که ارتش متفقین، این کشور را اشغال کردند و پادشاهش را به ژوهانسبورگ، به تبعید فرستادند، دخترکی هفت ساله بود و فقط بیست و پنج سال از عمرش باقی بود تا بتواند شاعر شود و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کند (۱). اوضاع و احوال جامعه دستخوش تغییرات بنیادین بود و این بار هم مردانی نوآور و ادیب، حامی دخترک شاعر شدند اما هدفشان برخلاف ادیبان دورۀ قبل متمرکز بر محتوا نبود، چون حرفهای تازه، فرم تازه میطلبید و توجه این نوآوران علاوه بر بیرون بر درون نیز معطوف شد. زن شاعر حتی بیشتر از آنها به درون خویش نگاه کرد و تلاش کرد زن بودنش را بفهمد، دوست داشته باشد و از تایید دیگران بینیاز شود تا به رهایی برسد و پرواز را به خاطر بسپارد چرا که پرنده مردنی بود (۲). دیوان شعر او در همۀ دورهها ممنوع یا سانسور میشد و فارغ از محافل رسمی، عرف حاکم بر اذهان مردم نیز شعرهای او را جسورانه و بیپروا به حساب میآوردند و تنمحوریِ بعضی اشعارش را نکوهش میکردند.
هر دوی این زنانِ شاعر در سی و دو، سه سالگی مردند، از هر دو یک دیوان شعر باقی مانده و نام هر دوی آنها مدام برده میشود. در موردشان قصهها و حواشی زیادی نقل میشود. بله... حتی در مورد آن زنِ شاعرِ سنتی نیز کتابی نوشته شد به نام «تهمت شاعری» (۳) که ادعا میکرد تمام اشعارش را مردی سروده و زن در تمام مدت عمرش زندانی شهرت شاعریاش بوده. کتاب، حاصل حکایت جوانی است عاشقپیشه که مدام زن شاعر را میپاییده و مدام میخواسته با او همصحبت شود و بعد که تلاشش به ثمر نرسیده به این نتیجه رسیده که او اصلا شاعر نیست. زندگینامهاش را مو به مو بررسی کرده و کشف کرده او در شعرهایش از مکانهایی نام برده که هرگز ندیده و دستخط زن را به دستخطشناسان خبره سپرده و ادعا کرده، خط خودش نیست. در مورد آن دیگری، شاعرِ شعر نو، هم هنوز کتابهایی تالیف میشود تا روابط پنهان و پیدای او را با مردان افشا کنند... و موضوع اصلی در این میان به دست فراموشی سپرده میشود؛ چرا آنها آنگونه شعر سرودند که سرودند؟
تا رسیدن به اواخر این قصۀ نه چندان طولانی اما پر تب و تاب و نوشتن دربارۀ اوضاع و احوال قرن بیست و یکمی این کشورِ هنوز متلاطم، اشاره به زنی دیگر هم ضروری است؛ زنی که برخلاف دو زن دیگر عمری طولانی داشت، نود سال زندگی کرد و دوران دو پادشاه و دو رهبر حاکم بر سرزمینش را تجربه کرد. در تاریخ ادبیات این سرزمین، به عنوان اولین زنی که رمان مدرن نوشته از او یاد میشود. زنی سرد و گرم چشیده، که در رمان مهمش که به هفده زبان (۴) ترجمه شده است، وجوه تاریخی و حوادث اجتماعی زمانهاش را نادیده نگرفته و به عنوان زنی هشیار و ناظر، سالهای پایانی جنگ جهانی دوم و نظام فئودالی حاکم بر جامعه را ترسیم کرده است. راوی او که اولین راویِ اول شخص زن در داستان فارسی محسوب میشود، در کنار شرح اوضاع و احوالات بیرونی، مدام به خانه برمیگردد و دلنگرانیهایش را بابت تاثیر منفی حوادث بر آرامش خانواده بازگو میکند. زن با شرح ترسهایش دربارۀ از دست رفتن امنیت خانواده مورد شماتت همسرش قرار میگیرد که از او انتظار دارد اوضاع جامعه و مردم در نظرش مهمتر از حال و احوال شخصیاشان باشد اما همین توجه به احوالات شخصی و خانوادگی و شرح احساسات عاشقانۀ راوی نسبت به همسرش رمان را با وجود ساختار منطقی و مردانهاش، به قلمرو زنان میکشاند؛ به میان چهار دیواری امن خانه. راوی داستان همچون ساختار قصه، محکم و استخواندار است و پریشانیاش بعد از مرگ همسر نیز دوام چندانی ندارد. با اینکه شرح پریشاناحوالی زن و گمان دیگران در مورد دیوانه شدنش، او را به محدودهای نزدیک میکند که همواره مورد توجه علاقمندان به حوزۀ مطالعات زنان و آثارشان بوده است؛ افسارگسیختگی و خروج از وضعیت نمادینِ مورد توافق همگان. اما پریشانی راوی این داستان افسار زده می شود و زن به زندگی معقول پیشین برمیگردد. جالب این جاست که "پریشانی" کلمۀ کلیدی مهمی برای بررسی رمانهای زنانه در دهههای بعدی است، زنهایی آشفته که زندگی روزمره راضیاشان نمیکند اما نمیدانند دقیقا چه میخواهند، غر میزنند و جسارات پا گذاشتن در مسیری تازه را نیز در خود نمییابند. در دو سه دهۀ گذشته یکی از مهمترین درونمایههای داستان زنان تردید در مورد رفتن یا ماندن، بوده است. برخلاف «زری» قهرمان این رمان که خیل زود بر تردیدهایش فايق میآید و محکم بر جایش میایستد.
این رمان نیز از زمان انتشار تا کنون هرگز ممنوع نبوده است. ماندن در محدودۀ امن خانه، همراهی با آرمانهای قهرمان مرد، استوار ماندن و دوری از گسیختگی روانی، ایفای نقش مادری در صورت فقدان شوهر، رمان را همواره در وضعیت مورد قبول عرفی و رسمی جامعه نگه داشته و بر نقش زن به عنوان همسر یک مرد یا مادر فرزندانش، تاکید کرده. این تیپ زنانه در همه جای دنیا فارغ از جبر جغرافیایی حاکم بر بعضی مناطق، محبوبترین و پایدارترین چهره در ادبیات داستانی و فیلم و سریالهای پرمخاطب بوده است. اما در ادبیات رسمی و مورد تایید قرن بیست و یکمی کشوری که نامش هنوز هم با جنگ و سیاست عجین است، این تیپ نقشی به مراتب مهمتر از هر جای دنیا بر عهده دارد؛ این زن خطوط قرمز سانسور را تعیین میکند، محدودههای مجاز را علامت میگذارد و ملاک عمل هر زنی در هر نقشی است. زنهای زیادی به واسطۀ مقایسه با این زن در داستانها خط خوردهاند و داستانشان هرگز نقل نشده است زیرا زیادهخواهانه خواستهاند از چهارچوبهای معین بیرون بزنند، محدودۀ امن خانه را ترک کنند و خود را فارغ از نقشهای معین، صاحب شخصیت مستقل بپندارند. این زنها داستانشان منتشر نشده یا در هالهای از مه و گنگی نگاشته شده. "گنگی" کلمۀ کلیدی دیگری برای درک داستان زنان معاصر است. نه تنها در مورد داستان زنان،که اصولا برای درک داستان معاصر فارسی درک چند لایه بودن ااین زبان الزامی است. زیرا در مواجهه با زبان و فرهنگهای دیگر این معضل یعنی «گنگی غیرقابل ترجمه» همواره بزرگترین مشکل بر سر راه جهانی شدن داستان ایرانی بوده است. برای رهایی از آن، ترجمۀ کلمات کافی نیست بلکه ایجاد راهی برای به دست دادن شناختی نسبی از شرایط فرهنگی و اجتماعی ایران بدون پیشداوری و کلینگری الزامی است. و به نظر میرسد با توجه به اینکهایران همواره از ورای مسائل عمده و کلی در رسانهها دیده شده، رسیدن به این شناخت کاری مشکل باشد. ادبیات در کنار سایر هنرها با پرداختن به مسائل جزئی و ریزبینانه، و نقب زدن به عمیقترین لایههای عاطفی مردم هر سرزمین، آنها را برای دیگران ملموس و قابل درک میکند. سینما، نقاشی، موسیقی، آمد و رفتهای فرهنگی، توریستی و تجاری، همکاریهای دوجانبه در عرصههای مختلف کمک میکند تا مردم منزوی سرزمینهای در حاشیه مانده، درک شوند و ادبیات و هنرشان نه فقط به منزلۀ اسنادی برای اثبات بدبختیهایشان بلکه به عنوان آثاری خلاقه و باارزش بررسی شوند.
تعداد آثار ترجمه شده بسیار مهم است زیرا بسنده کردن به بخشی کوچک از آنها، بخش بزرگی از راههای ارتباط برقرار کردن با این ادبیات را نادیده میگیرد. کمیت در این مورد خاص بسیار مهم و موثر است.
خب... برگردیم به قصهذای که تعریف میکردیم: زن قرن بیست و یکمی ایرانی دربارۀ چه چیزهایی میتواند بنویسد و چه چیزهایی در داستانهای او خط می خورند؟
نوشتن درباره خانواده و مشکلات زن خانه بودن بلا مانع است تا وقتی که زن علیه خانواده بر نیاشوبد و خانه را ترک نکند. بهترین سوژه، نشستن به پای مردی بدکاره است تا وقتی او از بدکارگی خسته شود و برگردد و اظهار پشیمانی کند و همه چیز به خوبی و خوشی پایان بپذیزد اما نوشتن در مورد زن بدکاره ممنوع است مگر اینکه زن خطایی جزیی مرتکب شود و در پایان داستان معترف و پشیمان به کانون گرم خانواده برگردد. نوشتن در مورد زنان تنها، آزاد و بی پروا که به تنهایی سفر می کنند، با آغوش باز به استقبال تجارب تازه می روند خوشایند نیست. نوشتن قصۀ زنی که به همسرش خیانت می کند ممنوع است مگر اینکه خیانتش در هاله ای از ابهام گم شده باشد. توصیف بدن زن ممنوع است و توصیفات مربوط به بیان احساسات بی پروا هم حتما خط میخورند. مادر در داستانها وجودی مقدس دارد و خدشهدار کردن این تصویر خوشایند نیست. زیبایی زنانه وقتی در پردهای از حجاب و معصومانه توصیف شود، و برای حفظ اردکان خانواده به کار گرفته شود، پسندیده است و در غیر این صورت خط خورده میشود، پرداختن به مسائل و مشکلات جنسی زنان، ناممکن است و اشاره به همجنسخواهی یکی از خطوط معین سانسور است، هم در مورد زنان و هم در مورد مردان.
بوسیدن، لمس کردن، در آغوش گرفتن ممنوع است، حتی در داستانی تُکتُک کردن کبوتران پشت پنجره هم سانسور شد چرا که یاداور بوسه در ملا عام است. اصلا در مورد این چیزها هم ممنوع است... خب... بگذارید واضحتر بگویم کل این نوشته هم خط خواهد خورد. از کلمه آخر تا روزی روزگاری..
(۱)اشاره به شعری از فروغ فرخزاد شاعر نوگرای فارسی،( ۱۳۱۳ -۱۳۴۵)
(۲)باز هم اشاره به شعری از فروغ فرخراد.
(۳) تهمت شاعری نام کتابی از فضلالله گرگانی است درباره پروین اعتصامی. نویسنده در این اثر کوشش میکند ثابت کند پروین اعتصامی شاعر نبوده و دیوان اشعار او را علی اکبر دهخدا (...) سروده است.
(۴)رمان سووشون اثر سیمین دانشور که در سال۴۸ ۱۳ منتشر شده است.