چراغ کوچکی از دور میزند سوسو
چراغِ بینفسی در هوای آلوده
مگستر از همهی روزهای زندگیام
به شیشه چسبیدم با تلاش بیهوده
خطوطِ خونی اخبار پشت یک مانیتور
خطوطِ خونی اخبار توی تلویزیون
به جز مرور خبرها چه کار خواهد کرد؟!
زنی که آن طرفِ مرزها شده مدفون
زنی که پر شده از خوابهای برگشتن
در انتظار «گودو» زل زده به اینترنت
زبانِ مادریاش باد کرده توی گلو
پُر است از خفگی بین دستهای «بِکِت»
لبش نَبستهی فریادهای آزادی
لبم شکستهتر از حرفهای خورده شده
لبت نشسته به خون زیر ضربهی باتوم
غمت میان تنِ من، بههم فشرده شده
تَرَم! چطور بخوابد کسی که غرق شده؟!
به تخت میبندم پای بیقرارم را
شبیه تبعیدیهام در جزیرهی پرت
که قورت داده کسی نقشهی فرارم را
در آستانهی خاموشی است نوری که
امید کوچک خورشید بود این شبها
به جز مرور خبرها چهکار خواهد کرد؟!
زنی که حبس شده داخل مکعبها
***
فاطمه اختصاری