Hoppa till huvudinnehåll
#2 2011
11 min läsning

مجرمین بالقوه

‫سرکوب در شکل روزمره اش به چه صورتی عمل می کند؟ از چه قوانین و مقرراتی برای سرکوب مردم استفاده می شود؟ چگونه با ایجاد ترس و رعب؛ مردم را وامی دارند تا نگهبان خود باشند؟ در ایران امروز؛ نشان دادن موی سر بر ای یک زن جرم است. حتی آنهایی که معتقدند این قوانین پوچ و بی معنی است؛ به دفعات توسط نیروهای امنیتی؛ مواخذه و محاکمه می شوند. در اینجا گزارشی از جرائم کوچک و سرکوب روزمره؛ به روایت یک روزنامه نگار ایرانی که خواسته نامش فاش نشود؛ ارائه می شود.

بی نام 23 september 2011

آنتن­های ماهواره­ای روی پشت بام­ها با سریال­های رنگ و وارنگی که مجری شبکه­ی دولتی اعلام می کند برای تهاجم فرهنگی ساخته شده­اند، مدل­های مو و آرایش­های گاه عجیب و غریب و آرایش­­گاه­های مملو از جمعیت و گشت­های ارشاد در خیابان با زن­های چادر مشکی و مردهای تسبیح به دست که حافظ استانداردهای حجاب و عفاف هستند، خریدن الکل­های دست ساز در پلاستیک­های سیاه[1]، مهمانی­های ریز و درشتی که زیر سایه­ی جامعه­ی اسلام­زده برگزار می­شود و بسیاری چیزهای دیگر تناقضاتی هستند که ساکنانِ ایران به زندگی کردن در میان آنها خو گرفته­اند. سایه­ی تناقضاتی که شاید آدم­های دیگر را با اضطراب­های غیر قابل تحملی روبرو کند.

زن دستم را می­کشد تا از ون پیاده شوم، شیشه­های ون تیره است برای همین باقی­مانده­ی عصرگاهی نور خورشید چشمم را می­زند.

«رئیس مرکز امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری گفت ممکن است در اجرای طرح حجاب و عفاف از «زور» و «گشت ارشاد»[2] استفاده شود.»[3]

از خانه که بیرون می­آمدم، چند بار خودم را در آینه محک زدم. موهای کوتاهم از زیر روسری بیرون می­آمد و آستین مانتو کمی کوتاه بود. غیر از این مشکلی نداشتم. شال رنگ به رنگم را جلو کشیده بودم اما دیر شده بود. آنها صدایم می­کردند.داد و فریادهایم نتیجه نداد.

«عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در توضیح محدوده اختیارات گشت ارشاد در برخورد با بدحجابی بر طبق گزارش ارسالی از جانب سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی تاکید کرد: بر طبق این گزارش حوزه اختیار نیروهای گشت ارشاد برای مبارزه با بدحجابی تنها برخورد و تذکر به افرادی است که نوع پوشش آن‌ها حاکی از نوع مدل‌های مانکن گونه و ارائه الگوی خاصی از لباس بر خلاف ارزش‌های ما است و برخورد با مواردی که پوشش حجاب را به درستی رعایت نکرده‌اند در حوزه اختیارات تعریف شده گشت ارشاد نیست.»[4]

حدود سی نفری هستیم، از جاهای مختلف شهر. نشسته ایم در یک سالن زیرزمینیِ نه چندان بزرگ، با چراغ­های مهتابی و نیمکت­های زنگ زده. دو اتاق در انتهای سالن هست و یک میز کار وسط سالن با چند صندلی. زن­ها چادرهایشان را برداشته­اند و چایی در دست دور همان میز دارند حرف می­زنند و می­خندند. ما هم کم­کم شروع می­کنیم به حرف زدن. من از کسانی که با آنها در یک ماشین بودم جدا نشسته­ام. نفرِ دستِ راستیِ من خانمی سی و چهار ساله است، کارشناس ارشد روانشناسی است و بسیار خونسرد. آن طرف­تر اما تعدادی دختر چهارده و پانزده ساله داریم که گریه می­کنند و ترسیده­اند. بقیه با هم حرف می­زنند. بیشتر از این شاکی هستند که وقتشان تلف شده، به دخترهای گریان دلداری می­دهند که چیزی نیست و تا یکی دو ساعت دیگر آزاد خواهیم شد. هر از گاهی زن­های پلیس فریاد می­کشند که ساکت باشیم و منتظر بمانیم تا «حاج­آقا» بیاید.

«طبق آمار منتشر شده از سوی نیروی انتظامی در یک ماهه­ی اول تابستان، 78.9 درصد افرادی که به خاطر نداشتن پوشش اسلامی دستگیر شده اند، زیر 15 سال دارند. گروه های سنی 16 تا 20 سال 9.5 درصد، 21 تا 25 ساله ها حدود 5 درصد و سنین بین 26 تا 30 سال حدود 8 درصد دستگیرشدگان را تشکیل می داده اند.[5]»

حاج آقا نمی­آید، در عوض دو مرد پلیس با سه زن می­آیند و ما را از زن­هایی که ما را در خیابان دستگیر کرده­اند، تحویل می­گیرند. یکی از اتاق­های انتهای سالن می­شود محل عکاسی و پرونده سازی. باید به نوبت برویم داخل اتاق. من می­خواستم بروم سینما و نخواهم رسید برای همین عجله ندارم. خانم دستِ چپیِ من، دختری است بیست و دو ساله، با موهای رنگ کرده و آرایش غلیظ، می خندد و می­گوید که بارِ سوم است که دستگیر شده، می­گوید « گور پدرشون، دوست دارم اینجوری بیام توی خیابون» چند روز دیگر مراسم ازدواجش است و می­گوید که حسابی درگیر است. از او می­پرسم که آیا حق طلاق و شرایط دیگر عقد را برای خودش گرفته یا نه؟ چیزی نمی­داند، برای همین شروع می­کنم برایش توضیح دادن که این شرایط چقدر مهم هستند و اگر الآن آنها را نگیرد در آینده ممکن است حسابی دردسر شود. بحث ما برای دیگران هم جالب است. یکی از زن­های پلیس هم متوجه بحثِ ما شده، بعد از مدتی جلو می­آید و می­گوید که او هم در شرف ازدواج است، از من می­پرسد که آیا وکیل هستم؟ می­گویم که نیستم، اما به خاطر فعالیت در جنبش زنان اینها را می­دانم، وارد بحث می­شود و سوال می­کند. چند دقیقه بعد او هم یکی از ما شده که داریم دورِ هم راجع به وضعیت حقوقیِ زنان در ازدواج بحث می­کنیم.

یکی از خانم­ها گریه می­کند و با صدای بلند فریاد می­زند که بچه­ی شیرخواره­اش را از او جدا کرده­اند و بچه حالا حتما گرسنه است.زنِ پلیس هم سر او فریاد می­کشد که «میخواستی با این وضع نیایی توی خیابان»،درگیری لفظی بالا می­گیرد و نهایتا یکی از مردانِ پلیس، با چهره­ای خشمگین همه را با فریاد ساکت می­کند و تهدید می کند که اگر بی­نظمی درست کنیم، باید شب را در بازداشت بمانیم. همه ساکت می­شوند، زن همچنان گریه می­کند.زن­ها دورش جمع می­شوند و سعی می­کنند آرامش کنند.

«افسر پلیس زن همسن و سال همان هایی است که داخل ون هستند؛ به نظر می آید بیست و پنج شاید هم کمی بیشتر. می گوید: ما کلاس های مختلف و آموزش های زیادی دیده ایم که آموزش های دفاع شخصی و حفاظت از خودمان یکی از آنها است. این که حواسمان باشد اگر چیزی تعارفمان کردند نخوریم و...»[6]

دختری از گوشه­ی دیگر سالن به سمتم می­آید، اخم­هایش را در هم کشیده است، ناخن­هایش را می جود و چشم­هایش مرتب می­چرخد، مدتی بدون اینکه وارد صحبت شود، نگاهمان می­کند، بعد آهسته به من می­گوید:« تو از قانون سر در میاری؟» جواب می­دهم که نه خیلی تخصصی ولی چیزهایی می­دانم. تعریف می­کند که او را به خاطر حجاب متوقف کرده­اند ولی با دوست پسرش بوده، بعد از آنها در مورد رابطه­شان سوال کرده­اند و پسر در یک فرصت فرار کرده، می­گوید خوشحال است که دوست پسرش فرار کرده، چون شنیده که پسرها را کتک می­زنند ولی حالا نگران است که به خانواده­اش خبر بدهند و از همه مهمتر نگران است که بخواهند از او تست باکرگی بگیرند. به او اطمینان می­دهم که چون او را با دوست پسرش زیر یک سقف نگرفته اند، از "تست بکارت"خبری نیست ولی به خانواده­اش خبر خواهند داد. اگر دختر مجردی را زیر سقف (خانه، ماشین و هرجایی که سقف محسوب شود) با مرد نامحرمی تنها بگیرند، او را به پزشک قانونی می فرستند تا از او تست بکارت بگیرند و او نباید نگران باشدو نباید هم اقرارکند که با پسر رابطه داشته است.

در همایشی آماری، یکی از اعضا هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی تهران اعلام کرد که 80 در صد دختران دبیرستانی در ایران دوست پسر دارند. این خبر را که پارسینه، یکی از سایت های اصول گرا درایران اعلام می کرد، به نقل از این استاد دانشگاه، محمود گلزاری، اظهار داشت: "در ایران 80درصد دختران دبیرستانی با یک پسر دوست هستند و حتی ممکن است ارتباط جنسی هم داشته باشند که خانواده‌ها و مسئولین مدارس از این موضوع بی ‌اطلاع هستند."»[7]

بالاخره نوبتم­ می­شود، زنان پلیس خسته به نظر می­آیند، با هم حرف می­زنند و جالب اینکه در مورد یکی از سریال­های ماهواره­ای حرف می­زنند، یکی از آنها دارد قسمت آخر سریال را برای دیگران تعریف می­کند. دیگر فقط من مانده­ام و آنها. صدایم می­زنند که بروم داخل اتاق. می­گویند که باید بایستم کنار دیوار. تابلویی به دستم می­دهند که روی آن نوشته «جرم: بدحجابی» و پایین­تر، تاریخ روز و محل دستگیری را نوشته. تابلو را دستم می­گیرم و می ایستم. مرد کمی نگاهم می­کند و می­گوید: «مشکلت چی بوده که گرفتنت؟» می گویم که کسی توضیحی به من نداده، قرار بود داخل ون که سوار شدم توضیح بدهند که یک راست مرا به اینجا آوردند. مرد کمی نگاهم می­کند و در کمال تعجب من می­گوید:« آستین­هات رو یک کمی بزن بالاتر، شالت رو هم بکش عقب­تر که موهات بیشتر پیدا باشه، اینجوری که هستی معلوم نمی­شه برای چی گرفتنت» اعتراض می­کنم که« ولی من همین شکلی بودم که دستگیر شدم».جواب مرد قانع کننده است:« می خوای کارت تموم شه از اینجا بری بیرون یا نه؟» حدود چهار ساعتی است که آنجا هستم، خسته شدم و فقط جواب می­دهم که «خداییش خودتون هم نمی فهمید دارید چکار می­کنید».

بعد باید فرمی پر کنم که اطلاعات شخصی، شماره تلفن، آدرس منزل و دلیل دستگیری را می­خواهد، در فرم پرسیده شده که آیا در خانه اینترنت، کامپیوتر و ماهواره داریم یا نه؟ می­نویسم که ماهواره نداریم، مرد با نگاهی تمسخرآمیز نگاهم می­کند و می­گوید:« تو گفتی و من هم باور کردم» اما اصراری ندارد که حقیقت را بشنود.در آخر تهدید می­شوم که اگر بارِ دیگر دستگیر شوم باید زندان بروم و جریمه بپردازم و اینکه نباید با بدحجابی، امنیت جامعه را به خطر بیندازم. یاد دختری می­افتم که برای بار سوم دستگیر شده بود و خنده­ام می­گیرد.

بیرون که می­آیم زنِ پلیس می­گوید زنگ بزنم خانواده­ام برایم لباس مناسب بیاورند، که مرد می­گوید :« ولش کن بره، لباسش خوبه».

زنِ پلیسی که با او در مورد ازدواج و قوانینش حرف زده بودم می­گوید:«ممنون بابت اطلاعات خوبی که بهم دادی» می­خندم و می­گویم:« می­دونی همکارانت، من و دوستانم رو بابت دادن همین اطلاعات به زن­ها دستگیر می­کنند.»

از در که بیرون می­آیم هوا تاریک شده، به کافه­ای می­روم که پاتوق دوستانم است. همه جمع هستند و نگران من! داستانم را با آب و تاب تعریف می­کنم و همه می­خندند و مسخره می­کنند. روسری­هایمان اغلب از سرمان افتاده است، موقع خداحافظی با هم دست و روبوسی می­کنیم و برای شب جایی قرار می­گذاریم که دور هم جمع شویم و برای حسنِ ختامِ یک روز پر دردسر پیکی بزنیم.

ما مجرمین بالقوه­ای هستیم که هر ساعت از زندگیمان مطابق قوانین کشور، جرم محسوب می­شود.ارتباطاتمان، تفریحاتمان، لباسمان... اما یاد گرفتیم که زیرِ بارِ این فشار زندگی کنیم، به آن بخندیم و راه­هایی برای مقاومت و ادامه دادن پیدا کنیم. اما گاهی از خودمان می­پرسیم: آیا تحمل این همه اضطراب و دردسر برای داشتنِ آنچه در اغلب نقاط دنیا عادی محسوب می­شود، منصفانه است؟


[1] نوشیدن، نگهداری و تولید مشروبات الکلی در قوانین جمهوری اسلامی جرم است و مجازات آن برای نگهداری جریمه­ی نقدی و برای نوشیدن شلاق و زندان است.

[2] طرح ارتقای امنیت اجتماعی» برنامه اجرایی نیروی انتظامی است که در راستای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی تحت عنوان«طرح جامع عفاف» اجرا شد.پس از تصویب «طرح جامع عفاف» و تایید آن توسط سید علی خامنه‌ای، محمود احمدی نژاد (که بعنوان رییس جمهور، رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز به شمار می‌رود) «طرح جامع عفاف» را به نیروی انتظامی ابلاغ کرد. نیروی انتظامی برنامه اجرایی خود پیرامون عملی کردن«طرح جاَمع عفاف» را پس از چند جلسه هماهنگی با محمود احمدی نژاد با عنوان «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» آغاز کرد. با توجه به آنکه طرح در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب گردیده بود، در کنار دولت قوه قضائیه، سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، نیروی مقاومت بسیج و... نیز همکاری داشتند. مراحل نخستین طرح بیشتر بر پوشش زنان تمرکز داشت و در مراحل بعدی ابتدا جمع آوری معتادان و سپس جمع آوری اراذل و اوباش، بازرسی از کارگاه‌ها و فروشگاه‌های لباس و ارایشگاه‌های مردانه، عکاسی‌ها و.. نیز در دستور کار نیروی انتظامی قرار گرفت. اجرای این طرح واکنش‌های فراوانی به همراه داشته‌است و در بسیاری موارد با مقاومت شهروندان روبه رو گردیده‌است.

Like what you read?

Take action for freedom of expression and donate to PEN/Opp. Our work depends upon funding and donors. Every contribution, big or small, is valuable for us.

Ge en gåva på Patreon
Fler sätt att engagera sig

Sök