آموزش کودکان را فراموش نکنیم!
عزیز رویش، که در افغانستان به معلم عزیز معروف است، در سال ۱۹۶۹ در کابل به دنیا آمده است. او سالها در امور آموزش و پرورش فعالیت کرده و در سال ۲۰۱۵ از طرف بنیاد بریتانیایی وارکی جمز (Varkey GEMS Foundation) جزو ده نامزد دریافت جایزهی بینالمللی بهترین معلم سال برگزیده شده و توانسته مقام دوم آن دوره را به دست بیاورد. او در زمینهی روزنامهنگاری نیز فعالیت داشته و یک کتاب هم منتشر کرده است. معلم عزیز در این نوشته از تجربیات خودش و همچنین اوضاع نظام آموزشی افغانستان، بعد از سلطهی طالبان نوشته است.
در بهار سال ۲۰۰۲، وقتی تصمیم گرفتیم برنامههای آموزشی معرفت را در کابل شروع کنیم، شهر کابل نمادی روشن از یک شهر پساجنگ آخرالزمانی بود: به ندرت درختی یا دیواری را میشد در سراسر شهر سراغ کرد که یک متر ارتفاع داشته باشد و اثری از جنگ و داغی از گلوله و زخمی از یک چرهی منفجرشده را بر خود نداشته باشد. به همین گونه آدمهایی که در کابل گشت و گذار داشتند: کالبدهایی که روحی سرگردان و حیران بازمانده از یک دورهی وحشت را با خود حمل میکردند.
در بهار سال ۲۰۰۲، با یک محاسبهی ساده، بیش از نود تا نود و پنج درصد جامعه را افراد بیسواد تشکیل میداد. پنج درصد باقیمانده نیز اغلب سواد شان را از مساجد و مدارس مذهبی گرفته بودند. حد اقل، برای هزارهها که ساکنان غرب کابل بودند، دروازههای مکاتب مدرن در سالهای بعد از حاکمیت رژیم کمونیستی، آنهم در شرایط دشوار جنگ و ناامنی اندکی بازتر شده بود. قبل از آن هزارهها با فرمان و حکم رسمی نظام سیاسی از ورود به عرصهی آموزش، مخصوصاً تحصیلات عالی، منع بود و تعداد انگشتشمار تحصیلکردههای آن نیز با اتهام کفر و بیدینی از حضور فعال در عرصهی حیات جمعی محروم بودند.
در بهار سال ۲۰۰۲، وقتی خواستیم برنامههای آموزشی معرفت را در دشت برچی، ناحیهای فقیرنشین در غرب کابل، آغاز کنیم، جذب کردن دانشآموز برای شمولیت در کلاسهای درسی، چالشی سنگین محسوب میشد. برای اکثریت مردم، ایدهی آموزش، مخصوصاً آموزش دختران، آنهم آموزش با هزینهی شخصی، امری قابل درک نبود. استدلال مربیان معرفت برای تشویق خانوادهها برای ارسال فرزندان شان به مکتب ساده بود؛ در حد چند جملهای کوتاه: «شکم فرزندان تان به اندازهی مغز شان به غذا نیاز دارد… حد اقل یک قرص نان دارید که میتوانید آن را میان مغز و شکم فرزندان تان تقسیم کنید…. آموزش نیاز شماست…. دولت شاید به آن رسیدگی نکند…. اگر هم رسیدگی کند، شاید خیلی دیر باشد»….
به اینگونه دروازهی معرفت بر روی اولین گروه دانشآموزان باز شد و به تعداد ۳۰ تا ۳۷ دانشآموز دختر و پسر، در سنین مختلف، در کلاسهای مختلط، کنار هم مینشستند تا درسهای الفبا را با رگههایی از آموزشهای مدنی انسانشناسی و حقوق بشر و دموکراسی به صورت همزمان دنبال کنند.
تا مدتی نزدیک به پنج سال، معرفت تنها مکتب خصوصی در افغانستان بود که با رویکرد آموزشهای مدنی، فعالیت میکرد. مکتب هنوز به صورت رسمی ثبت وزارت معارف نشده بود. برای ثبت رسمی آن، آموزش مختلط دختران و پسران یک مانع عمده بود که بالاخره با حکم صریح وزارت معارف پایان یافت: «یا کلاسهای دختران و پسران را از هم جدا میکنید یا از خیر ثبت و رسمیت مکتب میگذرید!»… و ما اولی را ترجیح دادیم تا فعالیتهای آموزشی معرفت متوقف نشود.
تا سال ۲۰۲۱، مجموعاً هفده دوره که بیش از ۱۸۰۰ دانشآموز دختر و پسر را شامل میشد، از صنف دوازدهم معرفت فارغ شدند. از این مجموعه بیش از ۲۹۰ نفر برای ادامهی تحصیلات خود تا مقطع لسانس و ماستری بورسیهی تحصیلی گرفتند و به دانشگاههای خوب در سراسر دنیا راه یافتند. بیش از صد نفر از این دانشآموزان در دانشگاههای مختلف ایالات متحدهی امریکا و کشورهای اروپایی پذیرفته شدند. همهساله بیش از ۳۲۰۰ دانشآموز که حدود نصف آنان را دختران تشکیل میدادند، در کلاسهای آموزشی لیسهی عالی معرفت و لیسهی سواد حیاتی معرفت حضور داشتند.
در سال ۲۰۲۱ تنها در سه ناحیهی ششم و سیزدهم و هجدهم غرب کابل که عمدتاً مناطق هزارهنشین محسوب میشدند، بیش از ۱۶۳ مکتب خصوصی با ثبت و راجستر رسمی در وزارت معارف فعالیت داشتند. بر اساس آمار رسمی بیش از هشت میلیون کودک در سراسر کشور شامل مکتب و دانشگاه بودند و صدها هزار تن دیگر نیز در طول بیست سال از دانشگاه فارغ شده و به عنوان کادرهای علمی و اداری در سکتورهای دولتی و غیر دولتی فعالیت میکردند.
رقم بالایی از صدها هزار افرادی که در تظاهرات «قیام تبسم» در بیستم عقرب ۱۳۹۴ و «جنبش روشنایی» در بیست و هفتم ثور ۱۳۹۵ اشتراک داشتند، تحصیلکردههایی بودند که بعد از سقوط رژیم طالبان، با حرکت در مسیر آموزشهای مدنی، به نیروهای موثر و فعال جامعه تبدیل شده بودند. تعداد اشتراک کنندگان قیام تبسم را بالاتر از دو صد هزار نفر و اشتراککنندگان جنبش روشنایی را بالاتر از یک میلیون نفر تخمین میکردند. این رقم، با اندک تفاوت از لحاظ آمار کمی، تأثیرات عمیق آموزش را بر نگاه فرهنگی جامعه نشان میداد. به همین ترتیب، در جامعهی هزارهی افغانستان که تا قبل از سقوط رژیم طالبان به صورت کامل تحت نفوذ نیروهای مذهبی قرار داشتند و حربههای تکفیر و تفسیق برای سرکوب دگراندیشی در این جامعه به گونهای بیرویه استفاده میشد، در سالهای نزدیک به ۲۰۲۱ میلادی کمترین نشانهای از تکفیر و تفسیق یا مخالفت با آموزش و ارزشهای مدنی و دموکراتیک در رفتار رهبران و پیشگامان مذهبی و سیاسی آن به ملاحظه میرسید.
با آمدن طالبان، روند آموزش در کشور به یکی از پرچالشترین بخشهای حیات جمعی تبدیل شده است. برای گروه کثیری از مردم افغانستان، حد اقل برای اقلیتهای قومی و مذهبی و زنان، آموزش تنها راه رسیدن به شغل و امرار معیشت نبود، بلکه مهمتر از آن، راهی برای نجات و رستگاری بود: نجات از بنبست و ناامیدی و تحقیر. باز نگهداشتن این راه برای میلیونها انسان افغانی، به اندازهی غذا و پوشاک و سرپناه آنان اهمیت دارد. اگر این راه بسته شود، این میلیونها انسان، راهی برای برگشت به گذشته ندارند، اما حالت ایستایی و رکودی که تجربه میکنند، زندگی آنان را به باتلاقی تبدیل میکند که اثر آن به گونهای غیر قابل تصور فاجعهبار و دردآور خواهد بود.
دخترانی که از مکتب باز میمانند، یا با فشار خانواده برای ازدواجهای زودرس و اجباری مواجه میشوند و یا در صورتی که مقاومت به خرج دهند، با وسوسهی گروههای مافیایی و قاچاق انسان به صدها دام خطرناکی دیگر دچار خواهند شد. به همین گونه، بسته بودن دورازهی مکاتب و قطع شدن جریان آموزش صدها هزار انسان دیگر را که در شمار نیروهای فعال و مفید جامعه هستند، به صف طویل افراد بیکار و بیهودهای تبدیل میکند که باز هم میدان فاجعه را بیشتر از پیش فراخ خواهند کرد.
در نظام طالبان آموزش به صورت کامل قطع نمیشود، بلکه مدارس مذهبی به جای مکاتب مدرن مجالی بیشتر مییابند. طالبان محتوای آموزش در مکاتب مدرن را نیز با ایدئولوژی و نگاه عقبگرایانه برای تربیت نسلی بیگانه با اصول و ارزشهای زندگی مدنی مسخ خواهند کرد. آموزش با نگاه و رویکرد مدنی پاسخی موثر به جزمیت، تعصب، افراطیت و هرگونه باور و رفتار خشونتآمیز است. وقتی آموزش از این محتوا تهی شود، نسلی خشن و پرخاشگر و دگم و انعطافناپذیر تربیت خواهد شد که آسیبهای آن به کل جامعهی بشری و دستاوردهای مدنی آن غیر قابل جبران است.
زمان خارج از خواست و ارادهی ما در حالت حرکت است. تنها وقتی میتوانیم از گذر زمان برای ایجاد بستری مناسب برای زندگی شایسته و انسانی مطمین شویم که آن را با آموزش مدرن با رویکرد مدنی مدیریت کنیم. برای تطبیق آموزش و جاانداختن اصول و ارزشهای زندگی مدنی در جامعه به زمان زیادی ضرورت داریم که از همین لحظه شروع میشود، اما نیروهای ضد مدنی و عقبگرا، برای تخریب جریان فکری جامعه و بههمزدن ساختارهای زندگی مدنی و مدرن به زمان زیادی ضرورت ندارند. پنج سال فرصت و آزادی برای آنها کافیست تا ثمرهی دهها سال تلاش و حرکت انسانی را نابود کنند.
اگر از همین امروز به میلیونها کودک افغانستان رسیدگی کنیم تا همهی آنها به عنوان دوستان و همراهان قدرتمند ما برای ساختن آیندهی بهتر و مصوونتر سهم بگیرند، خیلی باصرفهتر از آن خواهد بود که با فراموش کردن آنها، فردا در مقابله با نیروهای منفی و ویرانگر آنان هزینههای بهمراتب سنگینتری را متحمل شویم.