انقلابی در سبک زندگی و نه گفتن به سانسور به نام «زن، زندگی، آزادی»
نزدیک به ۲۰۰ سال از کشف حجاب طاهره قرةالعین گذشته است. زنی شاعر و دانشمند علوم دینی که از دین اسلام خارج شد، رهبری گروهی را به عهده گرفت، روسری از سر برداشت و سپس به دستور روحانیون سنتی مسلمان کشته شد.
۱۱۷ سال از تلاش بیوقفه بیبی خانم استرآبادی میگذرد. زنی که زندگیاش را صرف آموزش دختران ایرانی کرد و به همین دلیل خانهاش به دستور روحانیون سنتی مسلمان به آتش کشیده شد.
۴۴ سال از اعدام فرخرو پارسا میگذرد. زنی که زندگیاش وقف آموزش و پرورش در ایران شد، اعدام او نیز به دستور روحانیونی انجام شد که قدرت سیاسی را هم به دست داشتند.
۷ سال پیش نیز خیابان انقلاب تهران شاهد زنی شجاع بود به نام ویدا موحد که روسریاش را از سر برداشت، به نشانه اعتراض، بر چوب زد و بر سکوی برقی ایستاد. قوانین اسلامی او را مجرم شناختند و به زندان بردند.
سه سال پیش در جولای ۲۰۲۰ شاعر دیگری به نام سپیده رشنو که روسری از سر برداشته بود در اتوبوسی با زنی که میخواست بهزور حجاب بر سرش کند گلاویز و پس از مدتی روانه زندان شد.
و باز هم سه سال پیش در سپتامبر ۲۰۲۲ ژینا امینی، که پدرش او را «مهسای ایران» مینامد، به خاطر حجاب توسط گشت ارشاد به قتل رسید.
و داستان دنبالهدار مبارزه زنان ایرانی علیه استبداد دینی و دگماتیسم همچنان ادامه دارد.
از ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ تا همین امروز شرایط ایران و میلیونها ایرانی با وجود تلاش فراوان رژیم ایران برای عادیسازی جامعه، هرگز به گذشته باز نگشته است. قتل حکومتی مهسا امینی در این روز به خاطر حجابش، نه اولین قتل وحشیانه یک شهروند عادی به خاطر قوانین غیرانسانی یا خشونت پلیس و ماموران حکومت در ایران بود و نه آخرین آن. اما قتل این دختر جوان کبریتی بود بر یک انبار باروت آماده انفجار. انفجاری که از یک سو با اعتراضهای خیابانی و شورش صدها هزار ایرانی همراه شد و از سوی دیگر چشمانداز جدید و چالشبرانگیزی از جامعهای که در تعریف جهانی «جامعه مسلمان» فرض میشود و در قلب خاورمیانه قرار دارد پیش روی دیدگان جهان گذاشت.
چالشی در فهم نسبیت فرهنگی
جنبش «زن، زندگی، آزادی» در کنار نمایشی از یک جنبش آزادیخواه و اعتراض به استبداد و تبعیض، پرسشهای اساسی را در مورد حقوق زنان و حقوق بشر در جوامع مسلمان مطرح کرد. پرسشهایی مثل اینکه آیا پوشش زنان مسلمان، بهویژه در حکومتی ایدئولوژیک به حق انتخاب زنان یا فرهنگ جامعه مربوط است یا آنچه که به عنوان «نسبیت فرهنگی» درک میشود، درواقع پذیرفتن و سرپوش گذاشتن بر موقعیت سرکوب شده و سنتی زنانی است که به نام دین و سنت و در چارچوب قوانین شرعی، ناچار به پذیرش این موقعیت هستند. و اجبار در پوشیدن لباسهایی مثل روسری یا چادر بخشی از سیستم سرکوبگری است که حتی در نگاه بسیاری از کشورهای غربی «فرهنگ زن مسلمان» خوانده میشود.
زمان آن رسیده است که دنیا دانستههای خود را از «جوامع مسلمان» بازبینی کند.
میدانم که طرح این مساله در کشوری مثل سوئد یا نروژ، جایی که من در آنجا زندگی میکنم، چالشبرانگیز است و حتی ممکن است به خاطر موقعیت شکننده مهاجران مسلمان در برابر رفتارهای نژادپرستانه، منجر به خودسانسوری یا احتیاط شود (اینجاست که پارادوکس آزادی بیان خودش را نشان میدهد). اما به هر حال در نظر داشته باشیم که نویسنده این متن خودش در همان جامعه مسلمان متولد و بزرگ شده است. من به خودم حق میدهم به عنوان یک فعال حقوق زنان ایدئولوژیای که مرا فرودست و سرکوب شده و تحت کنترل میخواهد، بدون ترس از انگ خوردن به نام اسلامهراسی، نقد کنم.
باری، جنبش «زن، زندگی، آزادی» در روش و منش خود سکولار رفتار کرد. حجاب اجباری را به عنوان شیوهای کنترلگرانه و زنستیز نقد کرد و حتی بیشتر از آن شیوه زمامداری مبتنی بر دین را مورد انتقاد صریح قرار داد.
تاثیر اینترسکشنال تبعیضها
"تبعیض سیستماتیک و قانونی علیه زنان با تمرکز بر "حجاب اجباری"، "تبعیض دینی" و "تبعیض علیه قومیتها"، سه عامل اصلی بودند که در قتل ژینا/مهسا امینی، که دختری از استان کردستان ایران و خانوادهای سنی بود و به دلیل حجابش توسط پلیس (گشت ارشاد) به قتل رسیده بود، یکجا جمع شدند و شرایطی اینترسکشنال را برای ایجاد جنبشی قدرمتد و ملی به وجود آوردند.
همپوشانی شیوههای متفاوت مبارزههای اجتماعی و سیاسی علیه این سه تبعیض منجر به توانبخشی بخشهای مختلف جامعه و ایجاد همگرایی در تمام کشور شد. انباشت مطالبههای سرکوب شده صنفی، قومی، سیاسی و اقتصادی و نبودن آزادی بیان برای بیان آنها نیز به این عناصر افزوده شد و باعث شد قدرت مردم شکافهایی را که حکومت در طول چهار دهه بین مردم ایجاد کرده بود، دستکم برای مدتی چندماهه پر شود.
از این سه عامل، به مساله زنان مفصلتر میپردازم. اما پیش از آن اشاره میکنم که اتحاد جامعه کردها در ایران تاثیر زیادی در شکلگیری و ادامه یافتن این جنبش اعتراضی ملی داشت. کردها به دلایلی که به تاریخ سیاسی اقوام کرد و تجربه تبعیض در کشورهای مختلف مربوط است، سابقه بیشتری نسبت به سایر اقوام ایرانی در مبارزات سیاسی دارند.
عامل دیگر در این سهراه تقاطعی (اینترسکشنال) تجربه تبعیض سیستماتیک مذهبی در مناطق سنینشین بود. از همین رو بلوچستان ایران که منطقهای سنینشین است، خیلی زود بعد از شکل گرفتن این جنبش به یکی از مراکز اعتراض مستمر تبدیل شد.
علاوهبرآن، در همان ایام، انتشار خبر آزارجنسی یک دختر بلوچ توسط یک فرمانده نظامی حکومتی، منجر به اعتراضی گسترده در این منطقه و پیوستن مردم به شورشهای خیابانی مستمر شد. به همین نسبت که اعتراضها در این دو منطقه جدیتر و مستمر بوده، سرکوب حکومت در این مناطق نیز وحشیانهتر و خونینتر بوده است. چنانچه این دو استان به استناد سازمان حقوق بشر ایران در اسلو از جمله مناطقی هستند که بیشترین کشتهشدگان را پس از خیزش «زن زندگی آزادی» داشتهاند.
انقلاب فمینیستی
مهمترین ویژگی که خیزش انقلابی ۲۰۲۲ مردم ایران بدان شناخته میشود وجه جنسیتی آن است. «ما با نخستین انقلاب فمینیستی روبهرو هستیم» این توصیفی است که سیاستمدار سوئدی، اردلان شکرابی در مصاحبه روزنامه اکسپرسن[i] از این خیزش انقلابی ارائه داد. اما آیا تنها وجه فمینیستی این جنبش انقلابی، کشته شدن یک زن به خاطر حجاب بود؟
روزی که ژینا/مهسا با مرگ مغزی روانه بیمارستان کسری در تهران شد، مردم معترض در مقابل بیمارستان جمع شدند و تصاویری که از این تجمع در شبکههای اجتماعی پخش شد، دختر جوانی را در خیابان نشان میداد که روسریاش را در اعتراض از سر برداشت. این اتفاق در روز خاکسپاری مهسا در شهر سقز نیز تکرار شد. زنان روسریهایشان را در حالی که علیه استبداد شعار میدادند از سر برداشتند و به هوا پرتاب کردند.
نشانههای جنسیتی اعتراض، علاوه بر شعار «زن،زندگی، آزادی» در شکلهای دیگری نیز خودش را نشان داد. جمعی از فعالان حقوق زنان در سنندج و سپس در تهران دعوت به اعتراض عمومی کردند. با وجود سرکوب شدید حکومت، مردم به این فراخوانها پاسخ داده و به خیابانها ریختند.
در برخی از شهرستانها از جمله شهرستان ساری در شمال ایران، یکی از عجیبترین اتفاقها رخ داد. تصویر دختر جوانی که در یک تجمع خیابانی در گرد آتش میرقصد و در پایان رقص روسریاش را در آتش میاندازد، خیلی زود در رسانهها وایرال شد.
برخی از زنان طبق یک سنت اساطیری، برای نشان دادن خشم و اعتراضشان موهایشان را بریدند و از گیسوی بریدهشان در شبکههای اجتماعی تصویر منتشر کردند. این تصاویر خیلی زود مثل حرکت دومینو به دیگران سرایت میکرد و از مرزها میگذشت و پیام این جنبش را به جهان بیرون از ایران مخابره میکرد. آنچه در این پیامها مشهود بود فقط چانهزنی بر سر یک تکه پارچه اجباری نبود، بلکه بازنگری در حق تصمیمگیری بر بدن، فکر و زندگی زنان و همه مردم بود. و در این خواسته، میلیونها مرد ایرانی که آنها نیز از جهاتی دیگر استبداد دینی را تجربه کرده بودند، همراه بودند. سکولاریسم از دل شعارها، حرکتها، نشانهها و استقامت مردم پدیدار بود. آنها خواهان تغییر چارچوب قانون اساسی مبتنی بر ولی فقیه و قوانین شرعی بودند.
طعم خوش آزادی، نه به سانسور
اعتراضها بهتدریج جامعه هنرمندان را هم به میدان مبارزه کشاند. برخی از هنرمندان محافظهکاری که پیش از آن به بخشی از ابزار حکومت برای عادی جلوه دادن سرکوب تبدیل شده بودند اعلام کردند که دیگر حاضر نیستند به زندگی ریاکارانه تحت سانسور حکومتی تن بدهند.
انتشار نامهای با امضای ۴۰۰ مترجم که در آن به اجبار در پذیرش سانسور اشاره شده بود، نقطه عطفی در مبارزه برای آزادی بیان بود. این مترجمان به صراحت اعلام کرده بودند که در طول سالها مثل اردوگاههای کار اجباری به قوانین حکومت تن داده بودند و حالا دیگر حاضر به ادامه دادن سانسور کتابها نیستند و ازین پس، از هر راهی که بتوانند کتابها را بدون سانسور منتشر خواهند کرد.
در کنار مترجمان، اهالی موسیقی، تئاتر و سایر هنرها نیز هر یک بهگونهای به معترضان پیوستند. هنرپیشگانی معروف بدون حجاب روبهروی دوربینها نشستند در حالی که میدانستند این کار شاید آنها را تا همیشه از ادامه کار محروم کند. از جمله این هنرپیشگان معروف کتایون ریاحی، ترانه علیدوستی و هنگامه قاضیانی بودند که هر سه پس از مدتی بازداشت و زندانی شدند.
و مگر انقلاب چیست؟ آیا فقط تغییر یک نظام سیاسی را انقلاب میخوانیم یا تغییر شیوه زندگی و فکر مردم را هم باید انقلاب اجتماعی تعبیر کرد؟
در ساختار قانون و حکومت ایران چیزی تغییر نکرده است. اما بعد از خیزشی که من آن را به خاطر تغییرات بنیادین در سبک زندگی و فکری مردم ایران، انقلاب میخوانم، فیلمهایی در جامعه ایران ساخته شد که تابوهای تحمیل شده به جامعه ایرانی را زیر سوال برد. به طور مثال تجربه شجاعانه دو فیلمساز جوان به نامهای مریم مقدم و بهتاش صناعیها در ساختن فیلم ضد سانسور «کیک محبوب من» واکنش به همه الگوهایی بود که حکومت به جامعه ایران تحمیل کرد و از آن تابو ساخت. از لمس بدن گرفته تا نوع لباس زن، رقصیدن زن، نوشیدن شراب و نمایش تنانهی عشق. آنها بعد از ۴۵ سال ممنوعیت لمس دو عاشق، این صحنه را روی پرده سینما بردند. هرچند امکان اکران این فیلم در داخل ایران وجود ندارد، اما خوشبختانه پردههای سینمای دنیا در این باره به یاری آمدهاند.
زندانهای ایران هنوز پر است از روزنامهنگاران، نویسندگان و شاعران، هنرمندان و کسانی که اهل اندیشیدن، نوشتن و گفتن بدون سانسور هستند.
حتی اگر امروز ندانیم آینده چه شکلی است، اما بدون شک ایران شبیه گذشته نخواهد بود. مسیری که از ۲۰۰ سال پیش طاهره آغاز کرده همچنان ادامه دارد.
و آزادی، تجربهای است که مردم به راحتی فراموشش نخواهند کرد. آزادی که با «نه گفتن» به حجاب شروع شد و امروز کلیت نظام استبداد دینی را زیر سوال برده است.